نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی ، دانشگاه کاشان، کاشان، ایران.
چکیده
مقالۀ حاضر به بررسی مصادیق باورستیزی در غزلیات سنایی بر مبنای خوانش ساختارگرا میپردازد. عرفان و تصوف به دلیل نگرش متفاوت به خدا، جهان و انسان برای نخستینبار مفاهیم باورستیز را در ادبیات فارسی متجلی کرد و با تعابیر و شگردهای متفاوت بیاعتباری باورها و اندیشههای معتاد را مطرح کرد. با توجه به تقدم سنایی در بازنمایی منسجم مضامین عرفانی در شعر فارسیو توجه وی به جوهر فرهنگ، نگارنده با استفاده از رویکرد توصیفی- تحلیلی در پی پاسخ به این پرسشهای بنیادی که سنایی برای دگرگونی باورهای رایج در روزگار خویش چه شگردها و شیوههایی را به کارگرفته؟، از این کار چه اهدافی داشته؟، این موضوع با گرایشهای عارفانۀ وی چه ارتباطی داشته است؟ و شگردهای وی تا چهاندازه با خوانش ساختارگرا مطابقت دارد؟، میکوشد اثبات کند سنایی به سبب شهامت عرفانی، وارستگی روحانی و قلندرمنشی خود که میتواند تحت تأثیر سُکرگرایی و پیروی او از مکتب خراسان نیز باشد با بهکارگیری مضامین قلندرانه و شیوههای وارونهسازی معنایی، تناقضگویی و سخنگفتن از زبان مجانینالعقلا به منظور ایجاد تشکیک در اذهان، باورها و اندیشههای همعصران خویش، مضامین خلافعادتی آفریده که غریبی این مضامین و شگردهای زیرکانۀ وی موجب جلب توجه مخاطب شده و توانسته است بهطور ناخودآگاه از یک سو موجب دگرگونی باورهای مخاطب و از سوی دیگر موجب پذیرش اندیشههای شاعر یا به تعبیر دیگر باورسوزی و باورسازی شود که این موارد از طریق بررسی مناسبات درونی موجود در متن غزلیات وی به دستمیآید که از این جنبه با خوانش ساختارگرا همخوانی دارد.
کلیدواژهها